برديا جونبرديا جون، تا این لحظه: 11 سال و 19 روز سن داره

بردیا کوچولو

اولين مريضي جدي برديا

عزيز دلم ميخوام از روزي برات بگم كه تو مريض شدي و اون روزا بدترين روزاي زندگي منو بابا بود. روزاي اول بهار تقريبا 10 روز بود كه  از مسافرت برگشته بوديم تو يه روز دل پيچه گرفتي. از اون روز بود كه شروع شد. اون روزو با داروهاي دل درد گذروندي و ما فكر كرديم كه خوب شدي. ولي فرداش دوباره شروع شد يه دل درد با تب.  از روزي كه اينجوري شدي منو بابا هرشب تو رو ميبرديم يه دكتر ولي تو اصلا بهتر كه نميشدي هيچ بدترم ميشدي. از مطب دكتراي مختلف گرفته تا بيمارستان مفيد و بهرامي. همه جا رفتيم. ولي تبت كه قطع نميشد هيچي بيرون روي هم بهش اضافه شد. و حتي گوشتم چرك كرد. خلاصه اينكه ما چه كشيديم و تحمل كرديم بماند و  تا اينكه رفتي...
19 خرداد 1393

عید دیدنی

خب پسرم. ما عید دیدنی خیلی جاها رفتیم. خونه خاله ها و عموها و ..... میدونی که عید دیدنی رسمه . همه برای تبریک عید بعد از سال تحویل و توی چند روز اول بهار میرن خونه همدیگه عید دیدنی. و از هم عیدی میگیرن. تو امسال کلی عیدی گرفتی.  اینجا خونه دایی یوسفه. رفته بودیم خونشون. تازه یه خرگوشم دارن که تو باهاش عکس انداختی. ببین. ...
18 خرداد 1393

پارک و بازی

بردیا جونم. یه روز که تو خونه نشسته بودیمو کلی حوصلمون سر رفته بود با بابا تصمیم گرفتیم که بریم پارک. تو هم که بد تر از من عاشق ددری. پسر شیطونم. ...
18 خرداد 1393

اولین مسافرت نوروزی بردیا

سلام پسر گلم. سال 1393 داره شروع میشه و ما میخوایم با باباجون اینا و خاله زهرا اینا بریم مسافرت. اگه گفتی کجا؟ میخوایم بریم بوشهر عزیز دلم تو تو این مسافرت خیلی آقا بودی. اصلا منو بابا رو اذیت نکردی. تو همیشه ماهی. الهی من دورت بگردم که هرچی دورت بگردما خسته نمیشم. عزیز دلم اینجا نطنزه. ما رسیدیم اینجا و بعدش رفتیم شهرضا یه شب موندیم. عزیز مامان. اینجا هم بوشهره. اینم خلیج فارسه. هوا معرکه بود. این عکسم بابا از ما گرفته خوشگلم.   ...
18 خرداد 1393
1